به گزارش سلام لردگان به نقل از شبکه اطلاع رساني راه دانا مهدي محمدي طي يادداشتي در روزنامه وطن امروز نوشت:
يکم- آيا خروجي مذاکرات لوزان فقط يک بيانيه مطبوعاتي بوده است؟
توافق انجام شده در لوزان بدون شک يکي از مهمترين اتفاقات – و شايد مهمترين اتفاق- در تاريخ پرونده هستهاي ايران است. فراتر از همه عبارتپردازيها و بازيهاي کلامي موجود، آنچه انجام شده يک توافق واقعي است؛ هم از اين رو که متن بيانيه مشترک موگريني- ظريف جزئياتي از تعهدات دو طرف را ذکر ميکند (اين جزئيات در متون اختصاصي منتشر شده از سوي آمريکا و ايران کم و بيش تاييد شده و بسط يافته) و هم از اين جهت که اساسا منطقي نيست بپذيريم 6 وزير خارجه، حدود 10 روز به طور شبانهروزي روي موضوعي کار کردهاند که هيچ الزامي براي آينده مذاکرات ايجاد نميکند. بر خلاف آنچه عموما گفته شده، آنچه در مذاکرات لوزان اهميت دارد متن بيانيه پاياني نيست. بيانيه پاياني، خروجي يک سلسله بحثهاي بسيار جزئي و مفصل درباره چارچوب يک توافق جامع (برنامه جامع اقدام مشترک) يا به عبارت ديگر توافق سياسي روي اصول راهحلهايي که بايد در يک برنامه جامع اقدام مشترک بيايد بوده است. اين بحثها بيش از 95 درصد به نتيجه رسيده و در پيوستهايي راجع به 6 موضوع اراک، فردو، غنيسازي، بازرسيها، تحقيق و توسعه و تحريمها درج شده است. همانطور که دو طرف تصريح کردهاند، تا زماني که ايران و 1+5 درباره اين راهحلها به توافق نرسيدند، بيانيه مطبوعاتي صادر نشد؛ آنچه هم که در بيانيه مطبوعاتي آمده، صورت بسيار خلاصه و نازلي از توافقات تفصيلي است که ميان دو طرف انجام شده است. توافق لوزان، به عنوان يک توافق بر سر کليات و اصول راهحلها، خود حاوي جزئيات فراواني است اما از آنجا که اين جزئيات هنوز به حدي کافي نيست که توافق قابل اجرا باشد، دوطرف بايد تا ژوئن جزئيات فني بيشتري –براساس همين چارچوب و اصول توافق شده نه بيرون از آن- به آنچه در لوزان توافق کردهاند بيفزايند تا متن اصلي توافق نهايي به دست آيد، متني که تصور ميشود قابل امضا و اجرا خواهد بود. بنابراين تيم مذاکرهکننده نميتواند از زير بار اين موضوع که در لوزان يک تعهد بينالمللي مهم براي ايران ايجاد کرده، بگريزد. اگر به اسناد مراجعه کنيم، متن بيانيه مشترک ظريف- موگريني ميگويد در برجام (برنامه جامع اقدام مشترک)، مسائل کليدي مطابق اين راهحلها، حل خواهد شد. اين بدان معناست که برجام، صورت بسط يافته توافق لوزان خواهد بود و تنها تفاوت آن با توافق لوزان اين است که جزئيات بيشتري خواهد داشت و درباره 5 درصد مسائل اختلافي هم تعيين تکليف خواهد کرد.
بيانيه ميگويد اين موارد طبق بيانيه مشترک، مباني مورد توافق برجام است. (the agreed basis for the final text of the JCPOA) جان کري هم در سخنراني خود گفته است اين يک تفاهم سياسي با جزئيات است1. و در نهايت، چنانکه بيانيه مشترک تصريح کرده، آنچه باقي مانده صرفا جزئيات فني (technical details) است.
بر اين اساس، ميتوان گفت در اينجا 2 امر بشدت قابل انتقاد رخ داده است:
1- تيم مذاکرهکننده، در لوزان مجموعهاي از تعهدات بينالمللي براي ايران ايجاد کرده که الزامآور است در حالي که مجوز چنين کاري را نداشته است. آقاي ظريف ادعا کرده و اين ادعا در صدر بيانيه توجيهي تيم ايراني هم تکرار شده که اين متن الزامآور نيست. من آقاي ظريف و تيم ايشان را دعوت به پاسخ به يک سوال ساده ميکنم: آيا ميتوانيد حين مذاکره درباره جزئيات تا ژوئن، مفاد آنچه را که در بيانيه مشترک لوزان آمده يا در بيانيه توجيهي خودتان نوشتهايد، پس بگيريد يا تغيير بدهيد؟ به عنوان مثال، آيا در مذاکره درباره جزئيات، مثلا ممکن است حدود 5000 ماشين سانتريفيوژ ايران بدل به 10 هزار ماشين شود؟ اگر نميتوانيد يعني بيانيه لوزان يک متن الزامآور بوده و اين تعهدات تثبيت شده است.
2- فرآيند نگارش برجام، بدون ترديد بدل به يک فرآيند دو مرحلهاي شده است. يک مرحله از آن که توافق روي اصول راهحلها به همراه مقدار زيادي جزئيات است در لوزان رخ داده و مرحله ديگر که توافق روي جزئياتي است که توافق را قابل امضا و اجرا کند هنوز باقي مانده است. اين دقيقا چيزي است که تيم مذاکرهکننده از آن منع شده بود بويژه اگر توجه کنيم همانطور که مقامهاي آمريکايي و فرانسوي از پنجشنبه شب تا حالا گفتهاند بخشي از تعهدات طرف مقابل درباره تحريمها (عمدتا در زمينه زمانبنديها) هنوز تعيين تکليف نشده و به مذاکره درباره جزئيات موکول شده است. اين امر بدون شک، يک خبط مذاکراتي عظيم است و منافع کشور را در معرض مخاطرات جدي قرار خواهد داد.
دوم- چرا جزئيات توافقات پنهان است؟
حقيقت اين است که ما متن آنچه را که در لوزان توافق شده در اختيار نداريم. آنچه در اختيار ماست يک بيانيه مشترک است، 2 متن توجيهي از سوي ايران و آمريکا و سخنرانيهاي ظريف، کري و اوباما پس از توافق. واضح است آنچه مذاکره و توافق شده بسيار بيش از آن چيزي است که منتشر شده است. ظاهرا در يکي دو روز آخر يکي از مجادلات اصلي دو طرف همين بوده که چه ميزان از جزئيات توافق شده ميتواند به متن بيانيه مطبوعاتي تزريق شود. مجموعه اطلاعات نشاندهنده اين است که تيم ايراني در اين زمينه بشدت دچار عارضه «ترس از جزئيات» بوده است در حالي که آمريکاييها اصرار داشتهاند حتيالمقدور ميزان بيشتري از جزئيات توافق شده منتشر شود؛ همان کاري که در «يادداشت رسانهاي» کاخ سفيد انجام شده است. اما نکته جالب اين است که مجموعه اين متون – بر خلاف آنچه ظاهرا به نظر ميرسد- تا حدود زيادي بر هم منطبق است و به همين دليل ميتوان از دل آن صورتبندي و ساختمان اصلي يک توافق را استخراج و آن را بازسازي کرد. اين کاري است که در کمال احتياط در اين نوشته انجام خواهد شد. من تلاش خواهم کرد با کنار هم گذاشتن تکههاي پازل، يک تصوير کلي از توافق به دست بياورم و به ارزيابي آن بپردازم. به طور کاملا طبيعي، چنين روشي از تحليل، حدي از عدم قطعيت را با خود همراه خواهد داشت بويژه اينکه شک نداريم روايت طرف آمريکايي از توافق سودمندانه است ولي اگر به برآيند همه متون موجود توجه کنيم ميتوان تصويري کم و بيش قابل اطمينان از توافق لوزان به دست آورد يا در يک هدفگذاري فروتنانهتر، حداقل ميتوان فهميد آمريکاييها چه در سر دارند و نوبت به اجرا که برسد چه خواهند کرد. من در اين نوشته، به دليل همه محدوديتهاي موجود، درباره همه مسائل کليدي سخن نخواهم گفت بلکه صرفا چند موضوع مهم يعني غنيسازي، تحريمها، تحقيق و توسعه، بازرسيها،PMD و فردو را بررسي خواهم کرد. پرسش بنيادين، پرسش از توازن است به اين معني که ببينيم ايران چه داده و چه گرفته و آيا آنچه گرفته با آنچه واگذار کرده، هموزن است؟
سوم- غنيسازي
اجازه بدهيد از مساله غنيسازي به عنوان اصليترين موضوع مورد مناقشه شروع کنيم. سرجمع متون به ما ميگويد:
1- به مدت 10 سال فقط 5060 ماشين در ايران غنيسازي ميکند.
2-کل ماشينها به مدت 10 سال 6104 عدد خواهد بود.
3ـ 1044 ماشين در فردو خواهد بود.
4- به مدت 15 سال ذخيره مواد 5/3 درصد در ايران 300 کيلو خواهد ماند.
5- به مدت 15 سال ايران تاسيسات اورانيوم جديد نميسازد.
6- ماشينهاي فعلي ايران فقط ميتواند جايگزين (replacements) ماشينهاي خراب شده شود.
براساس خطوط قرمز ترسيم شده، درباره غنيسازي 2 سوال مهم وجود دارد:
1- آيا اين غنيسازي تامينکننده نياز کشور در مقاطع مختلف خواهد بود؟
2- آيا پس از اتمام دوره توافق، محدوديتها بر برنامه غنيسازي ايران برچيده شده و ايران حق غنيسازي صنعتي خواهد داشت؟
متاسفانه پاسخ هر دو سوال اکيدا منفي است. از آنجا که مبناي توافق لوزان، همچون توافق ژنو، افزايش زمان
Break out به حداقل يک سال بوده است:2
1- اين توافق اصليترين دارايي هستهاي را که مواد هستهاي به صورت گاز UF6 است به مدت 15 سال از ما ميگيرد. متن وزارت خارجه آمريکا ميگويد در تمام اين مدت مواد 5/3 درصد ايران بايد زير 300 کيلوگرم باشد. متن توجيهي تيم ايراني نيز تصريح ميکند موجودي فعلي مواد هستهاي ايران يا تبديل به سوخت ميشود يا صادر و اين بدان معناست که ايران به مدت حداقل 15 سال از در اختيار داشتن ذخيره مناسبي از مواد قابل غنيسازي مجدد محروم خواهد شد3.
2- توافق در اين باره که حدود 12000 ماشين اضافي ايران از تاسيسات خارج ميشود يا نه ابهام دارد.
3- ايران در اين مدت اجازه ساخت ماشين جديد نخواهد داشت.
4- از همه مهمتر، در هيچ کجاي متن طرف ايراني به اين موضوع اشاره نشده است که برنامه غنيسازي ايران در طول دوران توافق، چگونه رشد خواهد کرد و آيا اساسا رشدي وجود خواهد داشت يا نه؟ فراموش نکنيد نياز ايران تا سال 2021، 190 هزار سو غنيسازي فقط براي تامين سوخت رآکتور بوشهر است که در آن سال ديگر قراردادي براي تامين سوخت آن از سوي روسيه وجود نخواهد داشت. نکته بسيار نگرانکننده اين است که متن منتشر شده از سوي وزارت خارجه آمريکا ميگويد بعد از 10 سال هم ظرفيت غنيسازي ايران محدود خواهد بود و هيچ نشاني از اينکه نتيجه پذيرش اين همه محدوديت، رسيدن به غنيسازي حتي پس از 10 سال باشد ديده نميشود. در متن منتشر شده از سوي آمريکا گفته شده برنامه ايران پس از 10 سال هم به گونهاي خواهد بود که منجر به محدوديتهاي مشخص بر ظرفيت غنيسازي ميشود(resulting in certain limitations on en richment capacity.). در جاي ديگري از اين متن آمده است که بعد از 10 سال هم برنامه غنيسازي بلندمدت ايران مشروط به توافق با 1+5 است:
Beyond that, Iran will be bound by its longer-term enrichment and enrichment research and development plan it shared with the P5+14.
جالبتر از همه اينها سخنان جان کري است که خيلي به صراحت ميگويد اساسا براي اين توافقنامه پاياني وجود ندارد و اينکه ايران توقع داشته باشد زماني فرا برسد که محدوديتها بر برنامه هستهاي ايران به طور کامل برچيده شود، کاملا بيمعني است. کري ميگويد: «من ميخواهم يک موضوع ديگر را هم کاملا صريح بيان کنم، زيرا تعبيرها و تفسيرهاي بسيار نادرستي درباره آن در طول اين مذاکرات ارائه شده است. هيچ پاياني براي اعتبار توافقنامهاي که تلاش ميکنيم تدوين و نهاييسازي کنيم وجود ندارد. هيچ پاياني براي اين توافقنامه وجود ندارد. پارامترهاي اين توافقنامه در مراحل مختلف اعمال و اجرا خواهند شد. برخي از اين پارامترها براي مدت 10 سال اعمال خواهند شد. برخي ديگر براي مدت 15 سال اعمال خواهند شد. برخي ديگر هم براي مدت 25 سال اعمال خواهند شد. اما پارامترهاي خاص از جمله تدابير شفافسازي به شکل کاملا مشخص در زمان آينده هم اعمال خواهند شد. مدت اعتبار اين تدابير و پارامترها به هيچوجه پايان نخواهد يافت و نکته مهم در اين توافقنامه اين است که جامعه جهاني اين اطمينان را خواهد داشت که برنامه هستهاي ايران کاملا مسالمتآميز است و در صورتي که براساس تدابير و پارامترهاي مشخص شده نباشد ما امکانات و تدابيري در اختيار داريم که با آن برخورد کنيم»5.
تيم مذاکرهکننده ميتواند بگويد اين خلاف توافق است اما نميتواند انکار کند که اين موضع آمريکاست و تجربه نشان داده آمريکاييها به موضع خودشان عمل ميکنند نه آنچه ما تصور ميکنيم يک توافق ميان 2 دشمن است. مهم نيست آمريکا در متن برجام چه خواهد نوشت. مهم اين است که کري به صراحت ميگويد آمريکا هرگز با برچيده شدن اين محدوديتها موافقت نخواهد کرد و از آنجا که اين موضوعي اساسا مربوط به آمريکاست، بهتر است اين مساله را جدي بگيريم!
چهارم- فردو
موضوع بعدي که مناسب است به آن پرداخته شود، مساله فردو است. آنچه تيم مذاکرهکننده درباره فردو مامور به محقق کردن آن بود اين بود که 1000 سو غنيسازي در فردو انجام شود. اين يک خط قرمز صريح و بدون ابهام است. در آنچه ما از توافق لوزان ميدانيم هيچ نشاني از اين خط قرمز وجود ندارد.
در اين توافق، تاسيسات فردو به گونهاي تغيير ميکند که ديگر تاسيسات غنيسازي نباشد. اين يعني ايران فقط يک تاسيسات غنيسازي در نطنز خواهد داشت. اين امر، علاوه بر اينکه به معني از بين بردن پدافند غير عامل نطنز و در معرض حمله نظامي قرار دادن آن است، صريحا خط قرمز ترسيمي براي تيم مذاکرهکننده را هم نقض ميکند.
در بيانيه مشترک هم تصريح شده است که فردو از تاسيسات غنيسازي به چيز ديگري (يک تاسيسات تحقيقاتي فيزيک و هستهاي) تبديل ميشود (Fordow will be converted from an enrichment site into a nuclear, physics and technology). به اين ترتيب در واقع موضع بارها اعلام شده آمريکاييها مبني بر اينکه فردو بايد هدف ديگري پيدا کند، کاملا محقق شده است. در بيانيه طرف ايراني هم پذيرفته شده که فردو به چيز ديگري غير از آنچه اکنون هست تبديل ميشود (will be turned into a research center). در اين بيانيه ادعا شده 1000 ماشين در فردو باقي خواهد ماند و 2 آبشار 174 تايي آن گردش خواهد کرد اما گفته نشده است که اين آبشارها مواد هستهاي توليد خواهد کرد يا اساسا مواد هستهاي به آن تزريق خواهد شد6. فردو در توافق لوزان و به تبع آن در برنامه جامع اقدام مشترک، يک تاسيسات غنيسازي نخواهد بود، اساسا در آن مواد شکافتپذير وجود نخواهد داشت، حتي تحقيق و توسعه غنيسازي هم در آن انجام نخواهد شد. شما خود قضاوت کنيد که اين کجا و خط قرمز 1000 سو غنيسازي کجا؟ ممکن است تيم مذاکرهکننده ادعا کند که موفق شده حداقل 1000 ماشين را در فردو نگه دارد و اين در موقع لزوم به کار ايران خواهد آمد اما اين توجيه بسيار سبکي است، چرا که براساس ديگر بخشهاي توافق اساسا، ايران مواد هستهاي در اختيار نخواهد داشت که بتواند با اين ماشينها کاري انجام بدهد!
پنجم- تحقيق و توسعه
موضوع بعدي که بايد با دقت به آن رسيدگي شود مساله تحقيق و توسعه هستهاي بويژه تحقيق و توسعه غنيسازي است. تيم مذاکرهکننده موظف بوده است در توافق نهايي، يک برنامه تحقيق و توسعه فارغ از هرگونه محدوديت را تضمين کند. در واقع براي ايران، برنامه تحقيق و توسعه از بسياري ديگر از جنبههاي برنامه هستهاي مهمتر است، چرا که تداوم بدون محدوديت برنامه تحقيق و توسعه منجر به رشد مهارتهاي غنيسازي ايران ميشود و اين به نوبه خود تضمين ميکند در زماني مفروض در آينده ايران خواهد توانست– اگر لازم دانست - با استفاده از ماشينهاي پيشرفته به سرعت يک جهش در ظرفيت غنيسازي خود ايجاد کند. دقيقا به همين دليل، صهيونيستها هم اصرار داشتهاند برنامه تحقيق و توسعه غنيسازي ايران در هرگونه توافق نهايي بايد بشدت محدود شود. يوال اشتاينيتز، وزير امور راهبردي و مسؤول پرونده ايران در کابينه رژيم اشغالگر قدس شريف، چند روز قبل به روشني گفت از ديد وي مهمترين امتيازي که بايد از ايران گرفته شود محدود شدن برنامه تحقيق و توسعه است.
بسيار خوب! اکنون اجازه بدهيد ببينيم در توافق لوزان، برنامه تحقيق و توسعه غنيسازي ايران به چه شکلي درآمده است.
متن منتشر شده از سوي آمريکا درباره برنامه تحقيق و توسعه غنيسازي در ايران بر قيد «محدوديت» تصريح دارد:
Iran will engage in limited research and development with its advanced centrifuges, according to a schedule and parameters which have been agreed to by the P 5+1.
در واقع اين اصلا عجيب هم نيست> چرا که تيم ايراني پذيرفته است که تحقيق و توسعه به عنوان يکي از پارامترهاي اصلي محاسبه زمان برک اوت در نظر گرفته شود به همين دليل کاملا روشن است که براي افزايش زمان گريز، بايد برنامه تحقيق و توسعه هم محدود شود.
در بيانيه مشترک هم گفته شده است که سطح و زمان بندي تحقيق و توسعه، به صورت دو طرفه توافق ميشود: «تحقيق و توسعه غنيسازي در ايران روي ماشينهاي سانتريفيوژ براساس يک جدول زماني و سطح توافق شده به صوت دو طرفه، انجام خواهد شد». ) Iran’s research and development on centrifuges will be carried out on a scope and schedule that has been mutually agreed.) معني اينکه بايد يک جدول زماني و سطح توافق شده در اين باره وجود داشته باشد، اين است که اولا تا زماني که آن جدول تدوين شود و ثانيا درون خود آن جدول، اين برنامه مقيد به محدوديتهايي خواهد شد.
جالب است که حتي بيانيه طرف ايراني هم ميپذيرد که آغاز و تکميل فرايند تحقيق و توسعه سانتريفيوژهاي IR-4،
IR-5،IR-6و IR-8 در طول دوره زماني 10 ساله (in the 10-years period of the agreement.) است و اين تلويحا يعني در لحظه نخست آغاز اجراي برجام محدوديتهايي بر برنامه تحقيق و توسعه ايران تحميل خواهد شد و همچنين در طول اين مدت نيز اين برنامه دوراني از محدوديت را تجربه خواهد کرد که نميدانيم زمان آن چقدر خواهد بود.
همانطور که پيش از توافق حدس زده ميشد، مجموعه متون موجود هم دلالت دارد که برنامه تحقيق و توسعه ايران در توافق لوزان مشروط به شروطي از جمله احراز پايبندي ايران به تعهداتش شده، ضمن اينکه گره خوردن تحقيق و توسعه به Break out امکان اعمال بدون محدوديت آن را قطعا از بين ميبرد.
ششم- بازرسيها و دسترسيهاي آژانس
ششمين موضوع، مساله بسيار حياتي بازرسيها و دسترسيهاي آژانس بينالمللي انرژي اتمي در طول زمان اجراي برنامه جامع اقدام مشترک است. درست است که ايران به دليل مطمئن بودن از ماهيت برنامه هستهاي خود، اساسا با مفهوم بازرسي و حتي توسعه آن مشکلي ندارد اما آنچه در توافق لوزان آمده در واقع يک برنامه بازرسي از برنامه هستهاي ايران نيست، بلکه يک برنامه جاسوسي تمام عيار است که بدون شک خسارات حفاظتي و امنيتي بيسابقهاي را به ايران وارد خواهد کرد بويژه اگر فرض را بر اين بگذاريم که اينها که روبهروي ما ايستادهاند دشمن هستند.
در توافق لوزان، به آژانس دسترسيهاي جديدي به زنجيره تامين (supply chain) ايران از حيث مواد و تجهيزات داده شده است. اين بسيار مهم است. اين دسترسي به سرويسهاي اطلاعاتي غربي امکان ميدهد تمام زنجيره تامين مواد، تجهيزات و قطعات هستهاي ايران را بشناسند و در صورت لزوم عليه آنها اقدام کنند.
مساله بعدي اين است که توافق لوزان ميگويد آژانس (بخوانيد سرويسهاي اطلاعاتي غربي) ميتواند صرفا به بهانه وجود يک تاسيسات مشکوک (suspicious sites) يا ادعاي وجود يک تاسيسات پنهان، به هر نقطه کشور دسترسي داشته باشد.
در متن منتشر شده از سوي آمريکا آمده است– جالب است که متن طرف ايراني در اين باره کاملا ساکت است-: «ايران ملزم خواهد بود به آژانس دسترسيهاي لازم براي تحقيق درباره تأسيسات مشکوک اين کشور يا تحقيق درباره ادعاهاي وجود تأسيسات غنيسازي پنهان، تأسيسات تبديل (اورانيوم)، تأسيسات توليد سانتريفيوژ يا تأسيسات توليد کيک زرد در هر نقطه از آن کشور فراهم کند».
Iran will be required to grant access to the IAEA to investigate suspicious sites or allegations of a covert enrichment facility, conversion facility, centrifuge production facility, or yellowcake production facility anywhere in the country.
آيا اين معنايي جز آن دارد که غرب ميتواند هر مکاني را که به لحاظ اطلاعاتي نياز به ديدن آن دارد يک تاسيسات مشکوک اعلام کند و خواستار بازديد از آن شود؟!
تازه اين هم باز پايان بازي نيست. چيز بدتري هم وجود دارد. در توافق لوزان –آنگونه که از مجموعه متون ميتوان فهميد- ايران پذيرفته است که يک رژيم بازرسي ويژه حتي فراتر از پروتکل الحاقي براي آن مصوب شود و برقرار بماند!
متن منتشر شده از سوي آمريکا ميگويد به مدت 15 سال ايران رژيم بازرسي اضافي (accept enhanced transparency procedures) خواهد داشت. در همين جا تصريح شده، اين رژيم بازرسي پيشرفته 15 ساله، چيزي فراتر از پروتکل الحاقي است.
بيانيه مشترک هم تصريح دارد علاوه بر پروتکل، آژانس از دسترسيهاي بيشتري (enhanced access) برخوردار خواهد بود7. اوباما هم در سخنراني خود ميگويد بازرسيهاي ايران طوري است که در هيچ کشور ديگري نمونه ندارد: «با اين توافق ايران با بازرسيهايي روبهرو خواهد شد که از همه کشورهاي ديگر جهان بيشتر است»8. و اين به صراحت بدين معناست که رژيم بازرسيهاي ايران حتي از پروتکل هم فراتر است چرا که هم اکنون پروتکل الحاقي در برخي کشورها در حال اجراست.
جالب است که تيم ايراني در اين مورد، حتي الزامات قوانين داخلي کشور را هم رعايت نکرده است. مطابق قانون منع اقدامات داوطلبانه مصوب مجلس شوراي اسلامي در سال 1385 انجام هرگونه اقدام داوطلبانه از سوي ايران ممنوع است ولي بيانيه طرف ايراني ميگويد پروتکل بدون تصويب در مجلس شروع به اجرا خواهد شد!
(Iran will implement the Additional Protocol temporarily and voluntarily in line with its confidence-building measures)
اين متن در حوزه بازرسيها هيچ نسبتي با حقوق و تعهدات ايران طبق انپيتي ندارد. اساسا اين متن طوري نوشته شده انگار ايران عضو انپيتي نيست و هرگز نبوده است و اين يعني ايران يک استثناي کامل از معاهده NPT است. پذيرش اين مدل از بازرسي، خود به اين معناست که تيم ايراني متهم بودن يا حداقل در معرض اتهام قرار داشتن برنامه هستهاي ايران را تا زماني نامشخص در آينده دور قبول دارد و به غرب حق ميدهد که با اين برنامه به عنوان يک برنامه مشروع و عادي رفتار نکند. وقتي ما خود درباره خويش چنين ميانديشيم، از دشمن چه انتظاري داريم؟
هفتم- PMD
موضوع بعدي که بايد در اينجا به آن پرداخت اين است که توافق لوزان تا چه حد توانسته برنامههاي دفاعي غير هستهاي ايران را از گزند دستاندازي غرب مصون نگه دارد؟ به عبارت ديگر سوال اين است که مذاکرهکنندگان در لوزان تا چه ميزان به خط قرمز عدم ورود به برنامههاي نظامي متعارف ايران پايبند بودهاند؟ غرب، از همان روز نخست بحران هستهاي، تلاش کرده است نگرانيهاي ادعايي درباره برنامه هستهاي را بهانه و ابزاري براي ورود، دستاندازي، کسب اطلاعات و اگر توانست محدودسازي و خرابکاري در برنامه نظامي متعارف ايران قرار دهد. دقيقا به همين دليل، موضوعاتي مانند PMD ساخته شد تا پلي ميان برنامه هستهاي و برنامه دفاعي متعارف ايران ايجاد کند و بحران را از يکي به ديگري منتقل کند.
حداقل وظيفهاي که يک توافق جامع هستهاي بر عهده دارد اين است که راه اين بهانهجوييها و سندسازيها را مسدود کند. در واقع، اگر قرار باشد ايران پس از موضوع تحريمها و تحقيق و توسعه فقط يک مطالبه ديگر در حوزه هستهاي داشته باشد، به عقيده من آن مطالبه بايد متوقف شدن فرآيند سندسازي و توطئهچيني عليه برنامه هستهاي ايران از سوي سرويسهاي اطلاعاتي غربي با توسل به بهانههايي مانند PMD باشد. باز ماندن PMD، به معني باز ماندن همه آن مسيرهايي است که تاکنون توطئهها و خرابکاريها عليه برنامه هستهاي ايران از طريق آن انجام شده است. بدتر از اين، باز ماندن موضوع PMD راه را براي بهانهجوييهاي پيدرپي آژانس –که در توافق نهايي خصوصا در زمينه تعليق تحريمها به عنوان يکي از داوران اصلي تعيين شده- باز ميگذارد و هر لحظه به غربيها اين امکان را ميدهد که با سندسازي و طرح ادعاهاي جديد، انجام همه تعهدات خود را متوقف کنند. PMD يک موضوع سياسي است و فيصله آن هم بايد در يک توافق سياسي جستوجو شود اما اين موضوعي است که نه تنها در توافق لوزان رخ نداده، بلکه در اين توافق هم به PMD مشروعيت داده شده، هم ايران پذيرفته است که در اين زمينه به نگرانيهاي آژانس بپردازد و هم تعليق تحريمها بويژه تحريمهاي شوراي امنيت به اين موضوع مشروط شده است.
متن منتشر شده از سوي آمريکا ميگويد PMD باز ميماند و ايران مجموعهاي مورد توافق از اقدامات (agreed set of measures) را براي رفع نگرانيهاي آژانس در اين باره انجام خواهد داد. چنانکه بالاتر گفتم باز ماندن PMD يعني باز ماندن اصليترين عامل بهانه تراشي و توطئه عليه برنامه هستهاي ايران. با اين همه امتياز که ايران در موضوع هستهاي واگذار کرده حداقل اين موضوع بايد بسته ميشد. اين يعني اساسا مساله اصلي حل نشده است. مطابق ادعاي آمريکا لغو قطعنامههاي شوراي امنيت مشروط به اقدام براي پرداختن به نگرانيهاي آژانس در اين باره شده است. جالب است که حتي بيانيه مشترک هم به اين موضوع تاکيد دارد. در بيانيه مشترک گفته شده است دسترسيهاي فراپروتکلي آژانس از جمله براي رسيدگي به مسائل حال و گذشته است. هر کسي که با ادبيات کاري جاري ميان ايران و آژانس اندکي آشنا باشد، ميداند که مسالهاي جز PMD در گذشته برنامه هستهاي ايران باقي نمانده است. اوباما هم در سخنراني خود ميگويد به PMD رسيدگي خواهد شد:
Iran’s past efforts to weaponize its program will be addressed
در يک بيان کاملا خلاصه، باز ماندن PMD و محور شدن آژانس در اين مورد (بخوانيد اسرائيل) به معناي انتقال بحران از سازمان انرژي اتمي به وزارت دفاع و از بخش هستهاي به بخش نظامي متعارف است.
مخصوصا اگر اين موضوع کنار آن بخشي از متن منتشر شده از سوي آمريکا قرار داده شود که ميگويد آژانس به صرف نگراني درباره وجود يک تاسيسات مشکوک ميتواند به هر نقطهاي از کشور دسترسي پيدا کند.
همچنين در بخش ديگري از متن آمريکا تاکيد شده که يک قطعنامه شوراي امنيت در حوزههاي نظامي متعارف و موشکي محدوديتهايي بر ايران تحميل خواهد کرد که اين هم مشخصا به معناي مشروعيت يافتن فشار بر ايران در اين حوزه است. پايينتر – حين بحث درباره تحريمها- به اين مساله خواهيم پرداخت.
هشتم- تحريمها
آخرين و مهمترين مساله البته مساله تحريمهاست. تيم ايراني مدتهاست ادعا ميکند هدف اصلي آن از مذاکرات برداشتن تحريمهاست. در واقع اين عبارت همواره به گونهاي بيان شده است که گويي تيم هستهاي عقيده دارد آنچه در اصل موضوعيت دارد برداشتن تحريمهاست نه حفاظت از برنامه هستهاي ايران. حتي ادبيات آقاي رئيسجمهور در اين مدت به گونهاي بوده است که گاهي تصور ميشد ايشان ارائه هيچ حجمي از امتيازهاي هستهاي را در ازاي برداشته شدن تحريمها «زياد» نميداند. دولت موضوع برداشته شدن تحريمها را بدل به مساله محوري در سياست خارجي خود کرده و عملا در 18 ماه گذشته همه چيز را در کشور به اين موضوع گره زده است. بنابراين بسيار مهم است که ببينيم در ازاي امتيازات کاملا حداکثري که در حوزه هستهاي داده شده، در حوزه تحريم چه چيز عايد ملت ايران شده است؟ براي مردم کوچه و بازار نيز بيگمان هيچ سوالي از اين مهمتر نيست. سوگمندانه بايد گفت توافق لوزان از اين حيث بسيار نگرانکننده است. اگر خط قرمز ترسيم شده براي تيم مذاکرهکننده ايران اين بوده باشد که بايد همه تحريمها به طور يکجا و يکپارچه بلافاصله پس از امضاي توافق لغو شود، هيچ کس، با هيچ ذرهبيني، قادر به يافتن اين امر درون متوني که از توافق لوزان در اختيار داريم نخواهد بود. حداکثر چيزي که در اين متون وجود دارد، يک سيستم مبهم، مشروط، بشدت غير قابل اعتماد و به هم ريخته از تسکين تحريمهاست که هيچ ضمانتي هم براي تحقق عملي آن وجود ندارد.
اجازه بدهيد ببينيم چه اتفاقي افتاده است؟
1- واژهاي که به طور گسترده در متون موجود مورد استفاده قرار گرفت، تخفيف (sanctions relief) تحريم است و جز در بيانيه طرف ايراني هيچ کجا از جمله در متن بيانيه مشترک خبري از لغو (Lift) تحريمها نيست بلکه برعکس، در موارد متعدد بر خلاف آن تصريح شده است.
2- متن منتشر شده از سوي آمريکا را درباره تحريمها بسيار بايد جدي گرفت، چرا که اين آمريکاست که بايد تحريمها را بردارد و آمريکا هم در اين مورد، قاعدتا مطابق تفسير خويش عمل خواهد کرد نه براساس خوشبينيهاي دوستان وزارت امور خارجه و دولت. در متن منتشر شده از سوي آمريکا تصريح شده است که تخفيف تحريمي مشروط به اين است که آژانس پايبندي ايران به تعهداتش را راستيآزمايي کند. اين يعني آژانس در هر مرحله ميتواند جلوي اين امر را بگيرد و همچنين، معناي مهمتر آن اين است که چيزي به نام تعليق همزمان وجود نخواهد داشت و هرگونه تسکين تحريم پس از عمل ايران به تعهداتش رخ خواهد داد.
متن آمريکا ميگويد پس از اينکه ايران همه اقدامات کليدي (all of its key nuclear-related steps) را که بايد انجام دهد انجام داد (به تاييد آژانس)، اروپا و آمريکا تحريمهاي صرفا هستهاي را تعليق ميکنند. ميبينيم که تعليق تحريم بعد از از تاييد اقدام ايران از سوي آژانس خواهد بود. اين متن تصريح ميکند معماري تحريمهاي مرتبط با هستهاي ايالات متحده در بخش اعظم دوره توافق (for much of the duration of the deal) حفظ ميشود و اين يعني زيرساخت قانوني تحريمها در آمريکا در بخش اعظم اين 10 سال دست نميخورد.
همچنين لغو قطعنامههاي شوراي امنيت مشروط شده به اقدام ايران در پرداختن به همه نگرانيهاي کليدي از جمله PMD. اين يعني هيچ لغو فوري در اين حوزه رخ نخواهد داد. در حالي که بيانيه ايران هيچ اشارهاي به اين شروط نميکند. کري در سخنراني خود صريحا ميگويد اين امر يک زمانبندي خواهد داشت که هنوز توافق نشده است: «ما هنوز جزييات فنيِ بسياري داريم که هر دو طرف بايد روي آن کار کنيم و حتي موضوعات ديگري وجود دارد که ما اذعان داريم که بايد هنوز حل و فصل شود. به عنوان مثال، (يکي از اين موضوعات) مدت زمان محدوديتهاي تسليحاتي و موشکهاي باليستيک سازمان ملل عليه ايران است»9. سوال اين است که در حالي که موضوعي به اين مهمي، يعني زمانبندي برداشته شدن قطعنامههاي شوراي امنيت، هنوز حل نشده، چرا طرف ايراني در حوزه هستهاي اين همه تعهدات حيرتانگيز را
پذيرفته است؟!
مطابق متن منتشر شده از سوي آمريکا، قطعنامهاي که برنامه جامع مشترک اقدام را تاييد ميکند، همزمان، محدوديتهاي مهم (Important restrictions) در حوزههاي موشکي، نظامي و بازرسي بر ايران اعمال ميکند. اين در واقع بدان معناست که اين قطعنامه، تحريمهاي اشاعه و تسليحاتي را دوباره اعمال کرده و تنها خاصيت آن اين است که تعهدات ايران در برجام را الزامي ميکند! و مهمتر، ميتواند به اين بهانهها دوباره اعمال تحريم کند:
Important restrictions on conventional arms and ballistic missiles, as well as provisions that allow for related cargo inspections and asset freezes, will also be incorporated by this new resolution.
جالب است که از حيث عبارات هيچ اتفاق نظري ميان متون موجود در زمينه اتفاقي که دقيقا براي تحريمها خواهد افتاد وجود ندارد. اين نکته بسيار مهمي است. مجموعه اين متون- چنانکه بالاتر گفتم- در مواردي که مربوط به تعهدات ايران است تقريبا بالاي 95 درصد همديگر را تاييد ميکنند اما وقتي نوبت به برداشته شدن تحريمها ميرسد، اختلافهاي حيرتانگيزي ميان روايت طرف ايراني و طرف غربي وجود دارد. در بيانيه ميگويد تحريمهاي اتحاديه خاتمه مييابد (terminate) اما تحريمهاي آمريکا هم زمان (simultaneously) با پايبندي راستيآزمايي شده ايران به تعهدات کليدياش متوقف ميشود (will cease). در حالي که بيانيه ايران ميگويد اين تحريمها لغو خواهد شد. (will be lifted)
همچنين بيانيه ايران ميگويد همه تحريمهاي اقتصادي يکپارچه فورا لغو خواهند شد (will be immediately lifted all at once) در حالي که نه در بيانيه و نه در متن آمريکا مطلقا چنين چيزي وجود ندارد.
اوباما هم از واژه تسکين استفاده ميکند: «در ازاي اين اقدامات ايران، جامعه بينالمللي توافق کرده است که شماري از تحريمهاي مشخص ايران را تخفيف دهد»10.
جان کري هم همين واژه را به کار برده است. وي ميگويد: «ما و شرکاي بينالمللي خود به طور مرحلهاي تحريمهايي که اقتصاد ايران را تحت تاثير قرار داد تسکين خواهيم داد و اگر ما در هر نقطهاي متوجه شويم، تحريمها به سرعت باز خواهد گشت»11.
اما همه اينها در مقابل چيزي که در اينجا ميخواهم بر آن تاکيد کنم، بياهميت است. کري در سخناني که بلافاصله پس از اعلام توافق داشته نکته بسيار مهمتري را هم مورد تاکيد قرار ميدهد و آن اين است که ميگويد بين 6 ماه تا يک سال طول خواهد کشيد تا پايبندي ايران به تعهداتش روشن شود و تازه پس از آن است که غرب اجراي تعهداتش در زمينه تحريم را آغاز خواهد کرد: «حدود 6 ماه تا يک سال زمان ميبرد که ايران به گامها و اقداماتي که در زمينه هستهاي بايد صورت دهد، پايبندي خود را نشان دهد تا پس از آن وارد مراحل توافق شويم. اين اقدامات بايد نخست انجام شود. همزمان توافق موقت که معروف به طرح مشترک اقدام است همچنان به طور کامل اجرا خواهد شد»12.
او در ادامه مقصود خود را روشنتر توضيح ميدهد و ميگويد ايران ابتدا بايد زمان گريز هستهاي خود را به يک سال برساند و بعد تعليق تحريمها با تحريمهاي اقتصادي آغاز خواهد شد که اين امر ميتواند 4 ماه تا يک سال انجام شود. جملات وي چنين است:«درباره تحريمها نيز بايد بگويم همانطور که گفتم لغو تحريمها مرحلهاي خواهد بود، مجموعهاي از ملزومات وجود دارد که به عنوان مثال يکي از آنها برچيده شدن شماري از سانتريفيوژها و تاسيسات زيرساخت مربوط به سانتريفيوژهاست. ايران مسؤوليت دارد که زمان فرار هستهاي خود را به يک سال برساند و ميتواند اين مساله را سريعتر نيز انجام دهد و من تصور ميکنم که اين اقدام را سريعتر انجام دهد. با اين حال فکر ميکنم اين مساله به ميزان کاري بستگي دارد که ايرانيها بايد انجام دهند و اين مساله ميتواند ظرف 4ماه تا يک سال انجام شود. من نميتوانم به طور دقيق اعلام کنم چه زماني. با اين حال زماني که اين اقدامات صورت گرفت و آژانس بينالمللي انرژي اتمي نيز آن را تاييد و اعلام کرد ايران مسؤوليتهاي هستهاي خود را اجرا کرده است ما ميتوانيم در اين باره قضاوت کنيم که چه زماني مراحل تسکين تحريمها آغاز شود. ما به طور صريح اعلام کردهايم اين مساله با تعليق تحريمهاي اقتصادي و مالي در آن برهه زماني آغاز خواهد شد. بنابراين اين مساله بخشي از ماهيت هر گونه مذاکرات است که در ازاي محدوديتهايي که ايران به اجرا ميگذارد، در واقع از همان ابزاري که براي آوردن ايران به ميز مذاکره استفاده کرديم و زماني که به هدف خود دست پيدا کرديم لغو تحريمها آغاز خواهد شد و اين زمانبندي هنوز مورد مذاکره قرار نگرفته است اما تحريمهاي مالي و اقتصادي و بانکداري تحريمهايي هستند که رئيسجمهور متعهد شده است پس از پايان مرحله نخست آنها لغو کند و ما در مرحله بعد وارد اجراي اين مرحله خواهيم شد»13. اين عبارت حياتي است. مقصود کري به روشني اين است که آمريکا تحريمهاي اقتصادي را زماني تسکين خواهد داد که زمان گريز هستهاي ايران به يک سال رسيده باشد و اين ديگر به ايران بستگي دارد که با چه سرعتي اين کار را بکند؟! اين ظاهرا همان زماني است که طرف ايراني در بيانيه توجيهي خود آن را در عبارتي که متاسفانه بايد گفت بشدت غير صادقانه است، «زمان آمادهسازي» ناميده است!
درباره قطعنامههاي شوراي امنيت هم کري در پايان تاکيد ميکند اساسا آمريکا در توافق چارچوب، درباره تحريمهاي شوراي امنيت تعهدي نداده است: «در حال حاضر تعهد اين است که تحريم هاي اقتصادي و مالي در ازاي اقدامات ايران لغو شود. فراي آن درباره تحريمهاي موشکهاي بالستيک بايد بگويم اين مساله همچنان براي مذاکره باقي است».14
متاسفانه بايد گفت اين يک وضعيت کاملا فاجعهبار درباره تحريمهاست. تعهدات طرف مقابل در اين باره مطلقا شفاف نيست، هيچ لغوي وجود نخواهد داشت، همه چيز مشروط به انجام تعهدات کليدي از سوي ايران و تاييد آن از سوي آژانس است، آژانس ميتواند در هر بار گزارشدهي نوبهاي خود درباره ميزان پايبندي ايران به تعهداتش، موضوع تعليق تحريمها را با تنش شديد مواجه کند و موضوع نحوه لغو تحريمهاي شوراي امنيت– نه قطعنامههاي شوراي امنيت- به عنوان اصليترين مساله هم هنوز محل اختلاف است، ضمن اينکه ميدانيم قطعا فوري نخواهد بود (چرا که که کري ميگويد در اين باره زمانبندي محل اختلاف است).
نهم - خاتمه
من ترجيح ميدهم اين متن را بدون جمعبندي به پايان ببرم. در نوشتههايي ديگر، به جاي شيوه تحليلي که در اينجا از آن بهره برده شده –که اساسا نوعي تحليل متني است- بر جنبههاي راهبرديتر موضوع تمرکز خواهم کرد. سرجمع، توافق لوزان، در بهترين حالت نگرانکننده و در بدترين حالت فاجعهبار است.
جز در موضوع اراک، اين توافق در هيچ موضوع ديگر، حتي به طور تلويحي به خطوط قرمزي که تيم مذاکرهکننده خود براي خود ترسيم کرده بود پايبند نيست و با هيچ فرمولي نميتوان از حيث معادله داده- ستانده آن را يک توافق متوازن دانست. به رغم همه زحماتي که بيشک تيم مذاکرهکننده هستهاي کشيده در اينجا نشاني از يک پيروزي بزرگ ديده نميشود در حالي که آمريکا به اعتراف کري و اوباما آنچنان در موضع ضعف قرار داشته و دارد که بتوان در مقابله با آن يک پيروزي بزرگ به دست آورد. هنوز هم دير نشده است. اگر چشمها شسته و نقطههاي ديد عوض شود، ميتوان آمريکايي را که به اعتراف خودش هيچ گزينه جايگزيني براي توافق ندارد به زانو درآورد اما اين نميتواند براساس متوني همچون توافق لوزان يا ژنو استوار شود. پايه و اساسي ديگر و مدلي متفاوت بايد جستوجو کرد.
پي نوشت:
1- And today, I can tell you that the political understanding with details that we have reached is a solid foundation for the good deal that we are seeking
2- at least one year, for a duration of at least ten years.
3- Iran will be allowed to allocate the current stockpile of enriched materials for the purpose of producing nuclear fuel or swapping it with uranium in the international markets.
4- فراتر از آن، ايران به طرحهاي غنيسازي بلندمدت و تحقيق و توسعه غنيسازي که با 1+5 به اشتراک گذاشته شده، مقيد خواهد بود.
5- I’d like also to make one more point very, very clear because it has been misinterpreted and misstated, misrepresented for much of this discussion: There will be no sunset to the deal that we are working to finalize – no sunset, none. The parameters of this agreement will be implemented in phases. Some provisions will be in place for 10 years; others will be in place for 15 years; others still will be in place for 25 years. But certain provisions, including many transparency measures, will be in place indefinitely into the future. They will never expire. And the bottom line is that, under this arrangement, the international community will have confidence that Iran’s nuclear program is exclusively peaceful, providing, of course, that the provisions are adhered to. And if they aren’t, we have provisions that empower us to deal with that.
6 - More than 1,000 centrifuges will be maintained at this facility and two centrifuge cascades will keep operating
7- will have enhanced access through agreed procedures, including to clarify past and present issues.
8- With this deal, Iran will face more inspections than any other country in the world.
9- We still have many technical details to work out on both sides and still some other issues that we acknowledge still have to be resolved; for example, the duration of the UN arms and ballistic missile restrictions on Iran and the precise timing of and mechanism for the conversion of the Arak reactor and Fordow site
10 - In return for Iran’s actions, the international community has agreed to provide Iran with relief from certain sanctions
11- we and our international partners will provide relief in phases from the sanctions that have impacted Iran’s economy
12- It’s really a matter of anywhere from probably six months to a year or so that it will take to begin to comply with all of the nuclear steps that need to be taken in order to then begin into the phasing.
13- phased. There are a set of requirements, for instance, the dismantlement of some of the centrifuges and the dismantlement of the infrastructure that is associated with those centrifuges. Iran has a responsibility to get the breakout time to the one year. And they can do it as fast as they want, and I assume will try to do it very rapidly. But we think that just the amount of work and the things they have to do will be somewhere in the vicinity of four (inaudible) months to a year, somewhere in there. I can’t say for certain.
But when that is done and certified by the IAEA that they have lived up to that nuclear responsibility, and we make that judgment with them, at that point in time the – there would begin the phasing of the sanctions. And we have stated very clearly that that will begin with the suspension with respect to the economic and financial sanctions at that point in time.
So there will be – I mean, this is part of the nature of any negotiation. In exchange for the restraints and restrictions that Iran is putting in place here, we will, indeed, take the very tool that was calculated to bring people to negotiate, once it has succeeded in achieving the goal, we will begin to phase those out. And that timing on other parts of that obviously remains still to be negotiated. But on the finance and the banking component, the economic components, those the President has committed to move on when that first phase is complete, and we move on to the next phase of implementation.
14 -The commitment is to lift the economic and financial sanctions on the occasion of what I mentioned earlier on the nuclear side. Beyond that, UN sanctions, others with respect to ballistic missile embargo, et cetera, those remain for negotiation.